محله سرجوب دولت‌آباد برخوار

محله سرجوب دولت‌آباد برخوار


ان شا الله که خیره

شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۲، ۰۱:۵۸ ب.ظ

همیشه می‌گفت: ان شاء الله که خیره. تکه کلامش بود. یه روز غروب توی سنگر نشسته بودیم که عقرب نیشش زد. همگی کمک کردیم تا برسونیمش سنگر امداد. بازم داشت زیر لب می‌گفت: ان شاء الله که خیره. از سنگر بیرون اومدیم و رفتیم سمت امداد. هنوز چند قدمی از سنگر فاصله نگرفته بودیم که صدای خمپاره اومد.

درست خورد وسط سنگرمون و هیچی ازش باقی نماند.

هاج و واج مونده بودیم، فهمیدیم اون عقرب فرستاده‌ی خدا بود که ما رو از سنگر دور کنه. اونجا بود که به تکه کلام حبیب رسیدم. واقعاً هر چی خدا بخواهد همون میشه.

خاطره‌ای از زندگی شهید حبیب الله کلهر

۹۲/۰۹/۱۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پرتال محله سرجوب دولت آباد برخوار