محله سرجوب دولت‌آباد برخوار

محله سرجوب دولت‌آباد برخوار


سفره خلیفه

سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۴ ب.ظ

شریک بن عبدالله نخعی  از فقهای معروف قرن دوم هجری  به علم و تقوا معروف بود. مهدی بن منصور، خلیفه عباسی علاقه فراوان داشت که منصب قضا را به او واگذار کند ولی شریک بن عبدالله برای آن که خود را از دستگاه ظلم دور نگه دارد، زیر بار نمی‌رفت. خلیفه همچنین علاقمند بود که شریک را معلّم خصوصی فرزندان خود قرار دهد تا به آن‌ها علم حدیث بیاموزد. شریک این کار را نیز قبول نمی‌کرد به زندگی آزاد و فقیرانه‌ای که داشت، قانع بود.

روزی خلیفه او را طلبید و به او گفت: باید امروز یکی از این سه کار را قبول کنی: یا عهده‌دار منصب قضا بشوی، یا کار تعلیم و تربیت فرزندان مرا قبول کنی، یا آن که همین امروز ناهار با ما باشی و بر سر سفره ما بنشینی. شریک با خود فکری کرد و گفت: حالا که اجبار است، البته از این سه کار، سومی آسانتر است. خلیفه به آشپزخانه دستور داد که امروز لذیذترین غذاها را برای شریک بن عبدالله تهیه کن. غذاهای رنگارنگ از مغز استخوان آمیخته به نبات و عسل تهیّه کردند و سر سفره آوردند. شریک که تا آن وقت همچون غذایی نخورده و ندیده بود، با اشتهای کامل خورد. یکی آهسته، بیخ گوش خلیفه گفت: به خدا قسم! دیگر این مرد روی رستگاری را نخواهد دید. طولی نکشید که دیدند شریک هم ، عهده‌دار تعلیم فرزندان خلیفه شد و هم منصب قضاوت را قبول کرد و برایش از بیت‌المال مقرّری معیّن شد. روزی با متصّدی پرداخت حقوق حرفش شد. متصّدی به او گفت: تو که گندم به ما نفروخته‌ای، این قدر سماجت می‌کنی! شریک گفت: چیزی از گندم بهتر به شما فروخته‌ام. من دین خود را فروخته ام.

داستان راستان به نقل از مروج الذهب مسعودی

۹۳/۰۷/۰۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پرتال محله سرجوب دولت آباد برخوار