محله سرجوب دولت‌آباد برخوار

محله سرجوب دولت‌آباد برخوار


حسادت بر امام هادی (ع)

يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۶ ب.ظ

متوکل عباسی دمل بزرگی در محلی از بدنش بیرون آمده بود و به هیچ وسیله سر باز نمی‌کرد، پزشکان از معالجه‌ی او فرو ماندند. مادر متوکل به حضرت امام علی النقی علیه السلام  ارادت داشت، کسی را نزد آن حضرت فرستاد و از ایشان کمک خواست. امام علیه السلام  فرمود: روغن گوسفند را با گلاب بیامیزید و روی دمل قرار دهید تا درد ساکن شود و سر بگشاید. این دستور را به خلیفه عرض کردند. پزشکان معالج از تجویز چنین دارویی برای دمل خندیدند و آن را مؤثر ندانستند.

این خبر به مادر متوکل رسید، اطبا را ناسزایی به سزا گفت و دستور داد آنها را از پیش متوکل خارج کنند، خودش شخصاً آن دوا را تهیه کرد و بر دمل نهاد. همان دم درد فرو نشست و اثر بهبودی آشکار شد و بلافاصله سر دمل باز شد و مواد فاسد خارج شد. متوکل در همان روز ده هزار مثقال زر مسکوک سرخ در همیان کرد و مهر مخصوص خود را بر آن زد و برای آن جناب فرستاد. بعد از چند روز حسودان به عرض متوکل رسانیدند که حضرت هادی خیال خلافت دارد، هر زری که شما به ایشان می‌دهید صرف جمع آوری اسلحه می‌کند. متوکل بد گمان شد.

شبی سعید حاجب وزیر دربار را دستور داد به وسیله‌ی نردبانی از راه بام نیمه شب بدون اطلاع، بر آن حضرت وارد شود و ببیند آیا در منزل و خلوتخانه‌ی خاص ایشان اسلحه و اسباب و لوازم سلطنت یافت می‌شود، اگر پیدا کرد برای او بیاورد. سعید به وسیله‌ی نردبان از راه بام با چند نفر وارد خانه‌ی آن حضرت شد. شب تاریکی بود. وقتی سعید داخل منزل شد، سرگردان شد، نمی‌دانست به کدام طرف برود و چگونه جست و جو کند، در این هنگام امام علیه السلام  از درون خانه فرمود: سعید! همان جا باش تا برایت چراغی بفرستم. فرستاده‌ی متوکل از این پیش آمد در شگفت شد که امام از کجا دانست من آمده ام، چیزی نگذشت که خادمی با چراغ افروخته و یک دسته کلید نزد سعید آمد و گفت: امام فرموده تمام خانه را جست و جو کن و هر چه وسایل جنگ پیدا کردی بردار و بعد از تفحص پیش من بیا.

خادم اتاق‌ها را یکی یکی باز کرد و سعید تمام اتاق‌ها را گشت؛ اما چیزی را که در جست و جویش بود پیدا نکرد. خدمت حضرت هادی علیه السلام  رسید، دید امام حصیری افکنده و سجاده‌ای برای آن گسترده و رو به قبله نشسته است، کنار مصلی شمشیری در غلاف نهاده است و همیانی که ده هزار دینار داشت با مهر متوکل بدون این که مهرش دست خورده باشد در گوشه‌ی اتاق است. حضرت فرمود: از اسباب سلطنت در این خلوتخانه فقط همین شمشیر و دینارها است که چند روز پیش خود متوکل فرستاده، هر دو را بردار نزد او ببر تا حقیقت گفتار سخن چینان و حسودان بر او کشف شود. سعید آن شمشیر و همیان را برداشت و نزد متوکل آورد. متوکل همین که همیان را سربسته به مهر خود دید بسیار شرمنده شد و از کرده‌ی خویش پشیمان شد و چند نفری را که از روی حسادت سخن چینی کرده بودند کیفری به سزا داد و ده هزار دینار دیگر در همیان گذاشت و با همان همیان اول خدمت آن حضرت فرستاد و پوزش خواست.

منبع: پند تاریخ جلد  2 صفحه 143 به نقل از  لطائف الطوائف

۹۳/۰۷/۱۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پرتال محله سرجوب دولت آباد برخوار